سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام...
بی مقدمه، به کدوم اشنا سلام...
قدیمها، چند سال پیش، همان سالهایی که از من و تو و همه مثل برق و باد گذشتند، وقتی شروع میکردم به نوشتن،در عمق ادیتور ساده بلاگفا، سلام اولش بود خدانگهدار اخرش..همیشه هم کسی بود که جواب سلامم را بدهد، خدانگهدار هم بگوید..
همیشه چند نفری برای شیطنت توی لیست کامنتها بودند، من بروم سرکشی، انها بیایند..به تعداد کامنتی که میگذاشتم جواب میگرفتم...
بگذریم...
نمیدونم چرا حالا هرچی میخوام از خودم، از حرفهام بنویسم ، یاد سهراب میفتم، غرق پریای شاملو میشوم و ....ادمیزادی نیست، نه خودم نه دردم!!
45 دقیقه دیگه باید خونه رو به مقصد دانشگاه، که من اسمش رو گذاشتم زندان ترک کنم.
یاد وقایع دیشب که میفتم، سرم درد میگیره و گیج میره..
چقدر کلاف سردرگمی بود..
الاله من، لاله بی تابم چقدر غصه خورد و چقدر برای من تلاش کرد، اخرش دستمزدش شد، یکی دو جمله تند و تیز که قلب منم اتیش میداد ....راستش من احساس شرمندگی مضاعف میکردم، و هنوز هم دارمش به همون شدت..یک جورایی وسوسه میشم، فرار کنم به نمیدونم کجا....
غزلکم، تمام مدت فقط شده بود دو جفت گوش مفت، واسه من..
بلایی هم سر گوشی مبارک امد! نتونستم با سحر و هلیا در تماس باشم.
دارم از خودم بیزار میشم، کمی رسم رفاقت رو بد به جا میارم..کاش یکی پیدا شود بزند زیر گوش من، بلکه یک نسبتی با ادمیزاد پیدا کنم!!(این تیکه جدیدمه به یکی دو نفر انداختم حالا نصیب خودم شد)

دلم مثل گلوله اتیشه..

پاشم برم، چند روزی نباشم بهتره...

پی نوشت: جدیدا یک ابجی شیلان خوجگمل تپل مپول هم پیدا کردم..بهم میگه خورشید خانم..میگه نمیدونم چرا این اسم، اما خیلی بهت میاد...

عجیبا غریبا..اگه بهش بگم نفر سومی هست که این رو میگه بهم، فکر میکنی چه عکس العملی داره؟‍‍‍!
البته قرار شده به زودی با ابجی غزل، ابجی الاله، ابجی هلیا و ابجی سحرم اشناش کنم.انقده خوووووووبه..پایه شیطنت و شلوغیه..چند روز نباشه، ادم غصه برش میداره!


پی نوشت دیگر: چند مدت مدیدیست، نیت کردیم با سما صحبت کنیم، دلمان تنگ شده، اما به قول غزلم مرض لاعلاج کم سعادتی، مگر میگذارد؟!





تاریخ : شنبه 89/7/10 | 8:20 صبح | نویسنده : MoonLover | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.